زندگی میرزاجوادآقا حاجیترخانی در تهران و در خانوادهای اهل دیانت آغاز شد، دو سال قبل از انقلاب مشروطه، یعنی در سال۱۲۸۳خورشیدی. زاده شدن در پایتخت ایران، بهانهای شد که بعدها میرزاجوادآقا را با عنوان «تهرانی» بشناسند.
او پیش از ورود به حوزه علمیه، تحصیل در مدارس جدید را تجربه کرد و تا پایان دوره اول دبیرستان را در مدرسه «ثروت» گذراند، اما پدرش، حاج محمدتقی، ترجیح میداد که فرزندش به حوزه علمیه برود؛ ترجیحی که البته با علاقه مفرط خود میرزاجوادآقا نیز توأمان بود.
بههمیندلیل، راهی حوزه علمیه قم شد و بعد از گذراندن مقدمات و بخشی از سطح، به نجف اشرف رفت؛ طی دو سالی که آنجا بود، از محضر بزرگانی مانند آیتالله مرتضیطالقانی و آیتالله محمدتقیآملی بهره برد؛ اما دستور مادر باعث شد که میرزاجوادآقا در حدود سال۱۳۱۰خورشیدی، به تهران برگردد، آن هم در بحبوحه آغاز سختگیری و اختناقی که رضاشاه علیه علما و حوزههای علمیه به راه انداخته بود.
میرزاجوادآقا مدتی در زادگاهش ماند؛ اما شوق فراگیری و تکمیل علوم دینی او را رها نمیکرد. بعد از اقامتی دوساله در تهران و ازدواج، در حدود سال۱۳۱۲خورشیدی، راهی مشهد شد تا در حوزه علمیه این شهر به تکمیل درس بپردازد و این شروع یک دوران متفاوت در زندگی میرزاجوادآقا بود.
او در حوزه علمیه مشهد ابتدا در درس مرحوم آیتالله حاجهاشمقزوینی حاضر شد، سپس در سال۱۳۱۵خورشیدی به درس خارج فقه آیتالله میرزامهدیاصفهانی رفت و تا پایان عمرِ این عالم سختکوش و متقی، یعنی تا سال۱۳۲۵خورشیدی و بهمدت ۱۰سال، افتخار شاگردی وی را پیدا کرد.
این دوران، مصادف با واقعه کشف حجاب و محدودیت شدید حوزههای علمیه بود؛ بااینحال میرزاجوادآقا مرتب در درس استادش حاضر میشد و مخفیانه و آشکارا، به سیر دانشاندوزی خود ادامه میداد و طی حدود ۵۶سال حضور در حوزه علمیه مشهد، در ردیف برجستهترین علمای حوزه علمیه این شهر قرار گرفت.
حضرتآیتالله خامنهای در کتاب «گزارشی از سابقه تاریخی و اوضاع کنونی حوزه علمیه مشهد»، میرزاجوادآقا را از استادان برجسته حوزه علمیه مشهد میدانند که به تدریس فقه و اصول، تفسیر قرآن، معارف اعتقادی و فلسفه اشتغال داشت.
شاگردان میرزا جوادآقا درباره مشی اخلاقی وی در تدریس علوم دینی و بهویژه در عرصه نقد اندیشههای دیگران، نکات بسیار مهم و تأثیرگذاری را نقل کردهاند؛ اینکه وی از تقلید در مسائل علمی دوری میکرد و همواره بر بررسی دقیق و عالمانه مسائل تأکید داشت.
اینکه در همه مراحل تدریس و آموزش طلاب، بر اخلاق و توجه به معارف اعتقادی تأکید میکرد؛ اینکه برای همه، حتی کسانی که آرای آنها را قبول نداشت، حرمت فراوان قائل بود و اجازه نمیداد هیچکس درباره آرا یا شخصیت این افراد، کلامی خلاف ادب بر زبان بیاورد و هیچوقت دیده نشد که برای اثبات حقانیت فکر خود، به تحقیر دیگران بپردازد؛ اینکه اهل بحث بود و به طلاب جستوجوگر فرصت سؤال و طرح مسئله میداد و پرسشگران را دوست داشت و آنها را کوچک فرض نمیکرد.
آیتالله میرزاجوادآقاتهرانی بهشدت از شهرتطلبی گریزان بود. روی کتابهای او که در زمان حیاتش چاپ شد، اثری از نام وی با پیشوند آیتالله یا عالم و... وجود ندارد.
مرحوم شریف رازی، نویسنده کتاب «گنجینه دانشمندان» که آن را در ۹جلد و برای معرفی علمای شیعه به رشته تحریر درآورد، هرچه کرد نتوانست اطلاعاتی از میرزاجوادآقا، برای درج در کتابش بگیرد. میرزاجوادآقاتهرانی از مال دنیا بهرهای نداشت، یعنی در سراسر عمر بهدنبال مالاندوزی نبود؛ داراییاش به چند کتاب و اثاثیهای ساده و محقر محدود میشد.
تازه آن کتابها را هم، چند ماه قبل از رحلتش، به آیتالله العظمیگلپایگانی هدیه کرد؛ بااینحال، هیچوقت از پرداختن به امور مردم و نیازهای دیگران غافل نمیشد و از پرداختن به مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی، شانه خالی نمیکرد. یکی از وجوه بسیار مهم و ناشناخته زندگی اجتماعی آیتالله میرزاجوادآقاتهرانی، توجه و دستگیری او از جذامیان مشهد بود.
در آن روزگار که بیماری مهلک جذام بهنظر لاعلاج میرسید و لاجرم مبتلایان به آن، از جامعه طرد میشدند، میرزاجوادآقا، طبق سنت ائمهاطهار (ع) و براساس درک عمیقش از مقوله انسانیت، شخصا به امور آنها رسیدگی میکرد و برای جذامیان ساکن «قلعهمحرابخان» غذا، لباس و دارو میبرد تا نشان دهد بدون عمل، حتما پای ایمان میلنگد.
آیتالله میرزاجوادآقاتهرانی از همان آغاز نهضتاسلامی، با آن همراه و همگام بود. او در جریان انقلاب مشهد و ماجرای تحصن مردم و علما در بیمارستان امامرضا (ع)، در آذرماه۱۳۵۷، بههمراهی گسترده و شجاعانه با انقلابیون پرداخت.
با پیروزی انقلاباسلامی، بهنمایندگی از مردم خراسان، به عضویت مجلس خبرگان قانون اساسی درآمد و با آغاز جنگ تحمیلی، لباس رزم پوشید و برای تقویت روحیه رزمندگان، در جبههها حاضر شد. این جبهه رفتن، یک تعارف نبود؛ او رزمندگان را دوست داشت و شهادت در میدان نبرد حق علیه باطل را سعادتی بینظیر میدانست.
میرزاجوادآقا هنگام عزیمت به جبهه، کفن خودش را به همراه میبرد و به نزدیکانش میگفت: «بارها به دوستان گفتهام، در جبهه هرکجا که شهید شوم یا بمیرم، همانجا، با همین کفن، مرا دفن کنید و حق ندارید جنازه مرا به مشهد یا جایی دیگر انتقال دهید.»
آن عارف کامل و معلم اخلاق، سرانجام در ۲۳ربیعالاول سال۱۴۱۰ قمری (دوم آبان۱۳۶۸)، در ۸۵سالگی و بهدلیل عارضه کبد، دار فانی را وداع گفت. پیکرش، طبق وصیت خود او، در آرامستان عمومی مشهد، بهشترضا (ع)، به خاک سپرده شد.
* این گزارش چهارشنبه ۲ آبانماه ۱۴۰۳ در شماره ۴۳۳۱ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.